27 ماهگی عشقم
عشق مامان ٢٧ ماهگیت مبارک
و اما آنچه در روزهای ٢٦ ماهگیت گذشت:
کار این روزهای ما اینه که با موتورت بریم پارک بعد پیاده میشی میری بازی می کنی و بعد از مغازه خوراکی می خری وبعد دوباره سوار موتورت میشی برمی گردیم و این طوری کلی بهت خوش میگذره که تو راه به من گفتی : مامان تاب بازی اوب بود ، تاب بازی بای بای وایشن میام ، بیشتر شب ها هم میریم پارک ، پارک که میریم یه خوره تاب و سرسره که بازی می کنی میری سراغ بازیگاه و با اصرار و چرب زبونی همه رو سوار میشی و در نهایت هم باز هم با گریه از بازیگاه میای بیرون،
عکس های بدون شرح :
این ٣ تا کتاب هم جایزه اینه که کم و بیش دستشویی ات رو میگی
این هم کادوی ٢٧ ماهگیت
این هم عکس هایی که با هم میریم پارک
انروز توی پارک مسابقه نقاشی بود که شما هم نقاشی کشیدی و جایزه گرفتی
این هم نقاشی که کشیدی
جایزه رو که گرفتی سریع سوار موتورت شدی گفتی مامان بیم (بریم)
کلی هم ذوق جایزه ت رو کردی تو هر حالی هم توی دستت بود تا خونه هم اینطوری آوردی وکلی با هیجان برای همه تعریف کردی
این عکس ها برای یک روز دیگه است که توی راه برگشت از پارک هوس حرف زدن با تلفن عمومی کردی