ماجرای خرید دوچرخه
ماجرای خرید کادوی تولدت :
این چند روز ازت پرسیدیم الینا چی می خوای واسه تولدت بگیریم گفتی : دوچخه ( دوچرخه) ما هم تصمیم گرفتیم برات دوچرخه بخریم
که جمعه ١٣/٢/٩٢ رفتیم تهران مرکز دوچرخه فروشها که دختر نازم ازدیدن اینهمه دوچرخه کیف کرده بود و انقدر سر ذوق امده بودی که نگو، ما که انقدر از دستت خندیده بودیم خلاصه کارهای تو باعث شد کلی اونروز به ما و مامانی خوش بگذره کل خیابان به اون بزرگی رو خودت می دویدی ، سر هر مغازه وا میستادی میگفتی اینا اینا دوچخه
به همه دوچرخه ها هم دست می زدی
بدون هیچ رو دروایسی هم ماشین ها رو سوار میشدی
یکی از این ماشین ها شارژ داشت شما هم از فرصت استفاده کردی ما هم که حواسمون به دوچرخه ها بود دیدیم وسط مغازه هی با ماشین جلو و عقب میری شیطونکم
بعد از خرید دوچرخه رفتیم پاساژ برات لباس تابستونی بخریم اینم عکس ها تو ی پاساژ که اصلاً همون دختری نیستی که برای دوچرخه کل خیابون رو دویدی و حالا توی پاساژ به زور راه میومدی همش دوست داشتی بشینی
اینجا هم قهر کردی دیگه راه نمیای و میگی من دوچخه ، دوست داشتی دوچرخه ات رو هم با خودت بیاری از اینکه ازش جدا شده بودی خیلی ناراحت بودی البته ناگفته نمونه که ٨٠% درصد راه رو بابا بغلت کرده بود وقتی میریم خرید بابا نگه ات می داره تا من راحت تر بگردم و خرید کنم
در ادامه مطلب عکس لباس های که برای تابستون خریدیم رو گذاشتم