الیناجانالیناجان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

پرنسس کوچولوی ما

دلنوشته بابا

دختر که باشی   نفس بابایی     لوس ِ بابایی     عزیز دردونه بابایی     حتی اگر بهت نگه .     دستت رو میذاره روی چشماشو میگه :    این تویی که به چشمای من سوی دیدن میدی      خلاصه دختر      یک کلام ....    نـــفــــس بـــابــــاســــت ... ...
9 آذر 1393

چهارمین سال شرکت در همایش شیر خوارگان حسینی

امسال در تاریخ 19/08/93 مصارف با 6 محرم الینا جونم در 3 سال و 6 ماهگی برای چهرمین بار در همایش شیرخوارگان حسینی شرکت کرد و بار دیگر سلامتی دخترمان را بیمه کردیم با توجه اینکه هرسال از سال قبل شلوغ تر میشه عکس انداختن در اون شرایط خیلی سخته و من تونستم فقط یه عکس فوری ازت بیندازم امسال برات طبل خریدیم که با بابا بری توی دسته های عزاداری بزنی ولی امسال کل عاشورا و تاسوعا بارون امد به خاطر همین نشد ...
17 آبان 1393

آرامش زندگیم

کودکم آرام آرام قد می کشد و من در سایه امن صداقت ناب کودکانه اش بزرگ می شوم... او می رقصد و من آرام آرام نوای کودکانه اش را زمزمه می کنم...  او می خندد و من از شوق ِ حضورش اشک می ریزم... او آرام در آغوشم آرام می گيرد و من تا صبح از آرامشش آرام می شوم...  او پرواز می کند و من شادمانه آنقدر می نگرمش تا چشمانم جز او هیچ نبیند... او بازی می کند... کودکانه... می پرد ...حرف می زند... به زباني كه كسي جز من نميفهمدش.......و طبیعت را حس می کند! خدا را می بوید!  و من... کودکانه... در سایه بزرگیش پنهان می شوم تا از گرمای دست نوازش...
10 مهر 1393